تحلیل استراتژیک روانشناسی اجتماعی مردم ایران
تحلیل استراتژیک روانشناسی اجتماعی مردم ایران و نقش آنان در استراتژی کجدار و مریز مساله ای مغفول است. نکته بسیار دقیقی در بررسی استراتژیک روانشناسی اجتماعی مردم ایران نهفته است؛ یعنی وجود عیب بزرگی که بزرگترین حسن است. دو نکته مهم:
نخست اینکه شیاطین در طول تاریخ آفرینش، تجربه مواجهه با مردم مومن را نداشتند؛ دوم اینکه مردم ایران پیچیدهترین مردم تاریخ آفرینشاند و طبعا شناخت آنان و انتقال و تعلیم این روانشناسی اجتماعی استراتژیک، به جبهه احزاب و یاران شیطان، کاری بس دشوار و ناشدنی است! همانطور که برای ردههای مختلف ایمانی در جبهه حق، متناسب با ظرفیت”عقل” آنان، امکان تعلیم متفاوتی است، در جبهه باطل هم متناسب با میزان “جهل” و ایمان به اولیای طاغوتی، مشکل انتقال تعالیم به سایرین، با محدودیت مواجه است؛ و این یک نکته مهم در ارزیابی قدرت و ضعف واقعی احزاب طاغوت است.
بررسی نقش سلولهای دفاعی بدن در برابر سرطان؛ پیشتر گفتیم که ما دشمنی سراپا قدرت و نفرت نسبت به خود داریم و علت اینکه دشمن ما را نابود نمی کند، این است که مطمئن است با وجود سرطانی که در بدنه نظام است، نظام به زودی دچار واپاشی درونی می شود، پس علت عدم حمله اتمی دشمن به ایران، وجود سرطان مهلک در درون نظام است. مسلما سرطان، وقتی میتواند موجب واپاشی درونی شود که سامانه دفاعی بدن، قوی نباشد، اما اگر سامانههای هشدار، سالم باشند و سامانه دفاعی بتواند، با حملات سرطانی بازیگران یا بازیخوردگان شیاطین، مقابله کنند، باز هم “استراتژی کجدار و مریز” کارامد نخواهد بود و نابودی نظام، حتمی است؛ زیرا مطلوب آنان که نابودی نرم نظام بخاطر آدمها و گروههای سرطانی است، به دست نمیآید؛ بنابراین، اگر مردم مومن و بسیجی ایران به عنوان سلول دفاعی نظام، توان مقابله با سرطانهای ابلیسی را به نمایش بگذارند، نظام دچار فاجعه میشود، و اگر این توان را نداشته باشند، باز هم نظام دچار فاجعه خواهد شد؛ اگر خوب باشند، نظم بد خواهد دید و اگر بد هم باشند، نظام بد خواهد دید! پس چه باید کرد؟
با توجه به اینکه شیاطین، تجارب بسیار زیادی در براندازی حق دارند، و دارای مراکز دقیق و پیچیده پژوهشهای استراتژیک هستند، و علاوه بر دادهها و احیانا اطلاعات “در”زمانی، دادههای “بر” زمانی دقیقی (آگاهی به تولد نابودکننده دستگاه فرعون، قبل از زمان تولد حضرت موسی) دارند و نیز، علاوه بر دادههای دقیق “در” زمینی، دادهها “بر”زمینی (ماهوارهای) شگفتانگیزی با کمک ابزارهای پیشرفته ارتباطی و جاسوسان زبردست، دارند، دچار فقر “داده” نیستند، و لذا اگر سامان دفاعی بدن، در برابر سرطان واکنشهای مناسبی نشان دهند، با سرعتی شگرف، این دادهها برای تبدیل شدن به اطلاعات و سپس، طراحی ضد استراتژی مناسب، به دست دشمنان حق میرسد و در اندک زمانی آن میشود که در طول تاریخ مدیریت ۱۲۴ هزار پیامبر الهی، امت آنان را به نابودی کشانده است.
بیان اجمالی انسانشناسی استراتژیک: امام علی ع: “العقول أئمه الافکار، و الافکار أئمه القلوب، و القلوب أئمه الحواس و الحواس أئمه الاعضاء” عقل، امام ذهن است و ذهن امام قلب و قلب امام حس و حس امام اعضا. بحارالانوار، ج۱، ص۹۶. مطابق فرمایش امام در طراحی انسانشناسی استراتژیک، عمق راهبردی انسان، عقل وی است و سپس سطح راهبردی (ذهن) آنگاه سطح راهکاری (قلب) و … سپس سطح راهبری (بدن) قرار میگیرد. عقل به عنوان مشخصه حیاتی و تعیین کننده شخصیت انسان، به راحتی در دسترس نیست و انسانها همواره با سطح همدیگر (ذهن، قلب و بدن) در ارتباطند. البته در اوضاع و احوال خاصی، امکان ارتباط با عقل و جوهر اصلی شخصیت انسان هم فراهم میشود؛ همانگونه که امام علی علیه السلام میفرمایند: “و فی تقلّب الأحوال، علم جواهر الرجال که میگویند آدم را باید در سفر شناخت (سفرهای قدیمی که مدتها با انواع و اقسام رنجها و خطرات همراه بوده است و زمینه بروز جوهر شخصیت افراد را فراهم میآورده است) بنابراین، معیار خوب یا بد بودن افراد، سطوح شخصیت آنان نیست، بلکه ملاک، عمق استراتژیک آنان؛ یعنی میزان عقل یا جهلشان است، و ویژگیهای سطحی آنان فقط شواهدی بر شخصیت آنان است نه عامل تعیینکننده قطعی.
تمثیلی برای تبیین انسان شناسی استراتژیک: به دلیل مغفول ماندن انسان شناسی استراتژیک امام علی (ع) آن را به شکل یک تمثیل بیان می کنیم؛ اگر یک ماشینی را فرض کنیم که بخواهد به سمت مقصدی حرکت کند، نیاز به چهار عنصر، اجتناب ناپذیر است: الف. بدنه ماشین (بدن)؛ ب. موتور یا نیروی محرّک ماشین (قلب که با حب و بغض، عامل کشش و رانش است)؛ ج. چراغ (فکر و اندیشه که مسیر درست را به ما نشان می دهد)؛ د. راننده که امکانات ماشین و مسیر را برآورد کرده و به سمت مقصد حرکت می کند (عقل). اگر ماشین بدنه، موتور و چراغ سالم داشته باشد، اما راننده عاقلی نداشته باشد، باز هم رسیدن به مقصد ممکن نیست. نکته دیگر اینکه عقل با هوش تفاوت دارد، انسان ها با هوش خود می اندیشند، و با عقل خود، مسیر اندیشه و میزان اندیشه و هماهنگی اندیشه و احساس و رفتار را تدبیر می کنند؛ مثلا خلبان بی عقلی که بمب اتم بر سر مردم ژاپن ریخت، هوش خوبی داشت، اما مسلما عقل درستی نداشت.
دو رویی یا بازی شخصیتی پیچیده عمق و سطح مردم؛ همانطور که گفته شد، ابلیس و حزب الشیطان، توان فوق العادهای در گمراه کردن جنّ و انس داشتهاند و موفق به گمراهی امت ۱۲۴ هزار پیامبر شدند. بنابراین به نظر میرسد که گمره کردن مردم پیامبر و امام معصوم ندیده، پس از آن همه تجربه در گمراه کردن مردم و علما و زهاد با پیامبر زیسته پیشین، کار سختی نباشد.
مطابق تجارب الهی و شیطانی، مردم برده دنیا هستند و دین، بازیچه زبانشان است و در سختیها، دینداران اندک میشوند! این روحیه، همان چیزی است که دینداران را به دو چهرگی میکشاند؛ تا با اندکی سختی، دین به دینار و آسایش بفروشند. دین به نماز خواندن و روزه گرفتن نیست. زیرا هنگامی که نزد امام صادق (ع)، به سبب نماز طولانی یک نفر، از مسلمانی او ابراز شگفتی شد، امام فرمودند که به طول رکوع و سجودش نگاه نکنید که بسا به سبب عادت باشد، بلکه به راستگویی و ادای امانتش نگاه کنید ؛ آری وفای به عهد و راستگویی، از علائم بسیار مهم مسلمانی است، تا جایی که رسول خدا (ص) فرمودهاند: “آن کس که امانتدار نیست، ایمان ندارد و آنکه عهد شناس نیست، دینی ندارد”. و دقیقا بسیاری از شیعیان بر خلاف اهل سنت و حتی بر خلاف اهل کتاب و حتی بی دین ها، بوی بی دینی و بی ایمانی می دهند، چون در این حوزه های مهم، دچار فقر قابل توجهی هستند.
تحلیل استراتژیک عبارت اشتباه “اسلام در شرق، مسلمانی در غرب”: بر این اساس، ویژگیهای مهم مسلمانی؛ یعنی راستگویی، امانتداری و عهد شناسی، در ما کمرنگ است و همین امر، دوست ایتالیاییام را خیلی نسبت به مردم ایران گِلهمند کرده بود؛ او مثل اکثر خارجی ها و برخی از ایرانیها، در زندگی روزمره خود در ایران، احساس آرامش و بهداشت روانی ندارد و به جای آنکه در جامعه الهی احساس طمانینه کند، به طلاطم روانی دچارتر میشود. عیب دیگر جامعه ایرانی نسبت به جامعه اروپایی، ظاهر الصلاح بودن و به نحوی دوچهرگی عموم مردم ایران (شیعیان) است. این یک واقعیت مسلم است؛ اما حقیقت چیست؟ به نظر می رسد عبارت “اسلام در شرق، مسلمانی در غرب”، فاقد ارزش استراتژیک است. زیرا غربی ها و کلاً شمال شهری نشین ها و شمال کره زمین نشینها، عموما مشهور به صداقت، وفای به عهد و امانتداری هستند (البته حساب دولتهای دزد آنان با مردم شان قابل تفکیک است) و از سویی روایات بسیاری از رسول خدا و ائمه اطهار، بر آن است که ارزش دین به نماز و روزه نیست، بلکه به راستگویی و پیمانداری و امانتداری است. پس تکلیف دیندرای شیعیان چه می شود که گاهی حتی در نماز خواندن هم بیش از اهل سنت، سستی می کنند.
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: “من در معاشرتم با مردم به شگفتی افتاده ام، چون کسانی را می بینم که فلان و فلان را به سرپرستی برگزیده اند، اما راستگو، وفادار به عهد و پیمان و امانتدارند؛ و از آن سو هم مردمانی را می بینم که شما را به ولایت و سرپرستی برگزیده اند، اما مثل آنان راستگویی، عهد شناسی و امانتدار نیستند…” آنگاه امام صادق علیه السلام در تحلیلی استراتژیک، مساله عمق و سطح را مطرح می کنند که کسانی که ولیّ امرشان الهی است، و عمق استراتژیک شان آباد است، خداوند سطح شان را تامین می کند: “اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ” یعنی آنان را از ظلمت سطحی به نور سطحی رهنمون می شود؛ و کسانی که در عمق استراتژیک (حوزه ولیّ امر) دچار طاغوت شده اند، این طاغوت ها، در نهایت، سطح نورانی آنان را به ظلمت می آلایند و دچار ظلمت در عمق و سطح، خواهند شد: “وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ”. البته در این مساله توجه به تفاوت بدعتگذاران ولایت طاغوت و بدعتگزاران آن خیلی مهم است. فرق است بین کسانی که بدعت طاغوتی گذاشتند و کسانی که آن را مخلصانه و قربه الی الله انجام می دهند.
عدل کلان و ظلم خُرد یا ظلم کلان و عدل خُرد: شیاطین جن و انس، به دنبال نابودی سعادت انسان هستند و دشمن در طراحی خود، اول به اهداف اولویتدار حمله میکنند، وقتی سامانه گردش خون یا عصبی را از کار انداخت، به همه چیز رسیده است؛ پس دشمن در گام اول، عمق حیاتی و کانون استراتژیک یک فرد یا جامعه را هدف میگیرد؛ یعنی عقل فرد و عقل جمع (ولیّامر) را.
اگر شیاطین نتوانستند، عقل اجتماع و عمق حیاتی جامعه را هدف قرار بدهند، آن وقت است که مثل جنگ ۳۳ و ۲۲ صهیونیزم با لبنان و غزه، با اف۲۲ به جنگ کالسکه میروند، آن وقت است که دزد بینصیب، دفتر مشق بچه صاحبخانه را خط میزند.
شیاطین در هنگام حرکت رو به بالا به سراغ ما می آیند، وگرنه، جاذبه زمین، به حرکت قهقرایی کمک می کند: آیا تا به حال هنگام تماشای منظره مطلوب یا خوردن غذایی لذیذ، دچار عدم حضور قلب شدهاید؟ اما همین که به نماز قامت میبندیم، حضور قلب هم رخت بر میبندد؛ پس آیا ما در برابر خدا دو رو هستیم؟ آیا براستی ارزش خداوند برای ما از خوردن یک شکلات کمتر است؟ چرا در هنگام خوردن شکلات حضور قلب داریم و می فهمیم چه می کنیم، اما در هنگام عبادت و نماز حواسمان نیست که مشغول چه کاری هستیم؟ در ظاهر با الله تبارک و تعالی هستیم و در باطن با افکار دیگر؟ چرا در نماز حضور قلبمان را از دست میدهیم؟ مسلما هرگاه بشر به سمت خوشبختی چاره میجوید، شیاطین در راه او چاه و چاله میکنند و این کاملا طبیعی است، پس ما دو رو نمیشویم، بلکه فشار دشمن کمی ما را زیر و رو میکند. نماز معراج است و در هنگامی که کسی قصد جدا شدن از زمین و زمینی ها را دارد، باید نیرویی عظیم داشته باشد تا بر جاذبه غلبه کند، اما تماشای منظره دلخواه و خوردن غذای لذیذ، مثل حرکت در سطح یا سرازیری است و نیازی به نیروی خاصی ندارد. پس انسان با همین نیروی عادی نزدیک به صفر هم می تواند با توجه و حضور قلب غذا بخورد.
حال اگر شیاطین جن و انس نتوانند عمق استراتژیک فرد (عقل) و عمق استراتژیک جامعه (ولایت و ولیّ الهی) را از ما بگیرند، تمام توان بسیارشان را برای نابودی سطح شخصیت فرد و جامعه (ذهن و قلب و بدن) به کار میگیرند.
جالب این جاست که قوت سطح راهبری (بدن/تمدن) شخصیت فرد یا جامعه در صورتی که با فقدان عمق استراتژیک فرد (عقل) و جامعه (ولیّ الهی) همراه شود، ارمغانی جز تصاعد غفلت از خوشبختی حقیقی نخواهد داشت. بنابراین، وقتی شیاطین موفق شدند تا فرد/جامعهای را دچار مرگ عقل/ولیّامر، بکنند، بهتر آن است که آنان را در سطح تقویت کنند تا این ماشین مدرن، اما فاقد راننده (عقل/ولیّامر) با سرعت و قدرت بیشتری به سمت بدبختی حرکت کند.
یک نکته مهم در طراحی «ویرانی عمق و آبادی سطح» این است که معمولا برای رسیدن به هدف نهایی شیطان؛ یعنی خسران دنیا و آخرت، فقط آبادی سطح راهبری (حوزه بدن و تمنیات بدنی) کافی است؛ و بنابراین علاوه بر نابودی عمق، دو سطح راهبردی (حوزه ذهن و اندیشه) و سطح راهکاری (حوزه قلب و احساس) هم تخریب می شود. زیرا شیطان و کفار، حتی دینداری در سطح راهبردی (اعتقادات) و سطح راهکاری (احساسات) را هم بر نمی تابند؛ در واقع آنها هر چه مربوط به دین است را دشمن می دارند و پروار جسم اساسا ربطی به دین ندارد و مساله ای صرفا دنیایی است، بنابراین به آبادانی آن ممکن است تن بدهند؛ البته باز هم مصداق خسرالدنیا الآخره برای بنی آدم محقق شده است، زیرا با آبادانی حوزه بدن، بشر به آسایش می رسد نه آرامش، و آنچه معیار خوشبختی بشر است، آرامش است نه آسایش.
نمونه نخست از ظلم کلان و عدالت خرد در اروپا: مردم شریف اروپا از عمق حیاتی و عقل (عقل چیزی است که با آن خدا پرستیده میشود و بهشت به دست میآید: امام صادق) فردی و اجتماعی (ولیّ امر الهی) محروم شدهاند و در قبال این ظلم کلان، کمی عدالت و رفاه خرد، آن هم فقط در سطح راهبری (حوزه بدن و آسایش) به دست آوردهاند: البته عدالت و خوبی خرد را هم به طور کامل ندارند کلان هم ندارند: نگاهی به قتل و کشتار بین مردم، تجاوز به عنف، زنا، لواط و همجنسبازی، کودک آزاری، آدمخوری، شیطان پرستی، دزدی، ناامنیهای انفجاری در جایی که اندکی آزادی به دست آید. شرابخواری، بیبهره بودن از کانون گرم خانواده، حرامزادگی و بیپدر- مادری و … . در قبال این همه، آنان مزین به برخی ویژگیهای مثبت اخلاق اجتماعی مثل راستگویی، قانونگرایی و … هستند. البته این خصائص به هیچ وجه در دولتمردان و حاکمیت غرب نیست. اگر شیاطین، مردم اروپا را از امنیت نسبی و آسایش دور کنند، آنگاه چه بسا در جستجوی عمق استراتژیک خود و جامعه برآنید. پس این عدالت و خوبی خرد، راز بقای ظلم کلان است.
نمونه دوم از ظلم کلان، ستم رضاخان بر ملت ایران: او آنان را کشف حجاب میکرد، جامعه را از دین و حقیقت ولایت و مسلمانی فاصله میداد، اموال عمومی را چپاول میکرد و حتی در موارد زیادی عدالت در سطح خرد هم از آنان دریغ میکرد، در عوض اگر نانوایی نان بدی میپخت، او را در تنور میانداخت تا مردم را با فریب، در سطح خرد، به احساس امنیت وابدارد؛ و مثلا قیمت کبریت را در بندرعباس و تهران یکی نگه میداشت تا مردم تحسینش کنند. کاری که میگویند صدام هم در عراق میکرد.
نمونه سوم ظلم کلان، عربستان: آنها هزار و یک ظلم به ملت خود و سایر ملل منطقه و به ویژه فلسطین و لبنان میکنند ولی، در عوض، با روشهای ضد اسلامی، مردم را به نماز سر وقت و پرهیز از دزدی وامیدارند.
راز رنج و ناراحتی یک شهروند اروپایی از زندگی در ایران: اما علت اینکه زندگی در ایران ممکن است برای یک شهروند اروپایی قدری دشوار باشد، این است که الف. ایرانیها بدیهایی دارند که او به آنها عادت نکرده است، اما همو به بدیهای اروپایی ها، عادت کرده است و حساسیتی در قبال آن ندارد. ب. بدیهای ایرانی ها در “سطح راهبری؛ یعنی در حوزه بدن و رفتار” آنان است و لذا همواره مثل خاری، دائما در پای انسان میرود؛ ولی بدیهای آنان در عمق استراتژیک (عقل/ولیّ امر) یا سطح استراتژیک (ذهن) یا سطح راهکاری (قلب) است نه در سطح راهبری و (حوزه بدن) و از این رو کسانیکه مثل مردم ایران، نیستند که درکی استراتژیک داشته باشند، رنج و راحتیشان در “سطح” و آن هم بیشتر در سطح راهبری (بدن و رفتار) تعریف میشود، ممکن است در ایران گاهی به شدت دچار رنج و ناراحتی شوند.
پاسخ امام صادق ع به پرسش برتری سنی خوب یا شیعه بد!: پرسشی که یکی از یاران امام صادق ع از ایشان میپرسد این است که، درست است که صدق الحدیث و اداء الامانه نسبت به نماز طولانی، مهمتر است و دلیل بهتری بر مسلمانی است، اما نه اینکه از همه چیز مهمتر باشد حتی از عمق استراتژیک فرد (عقل) و جامعه (ولیّ امر الهی) بنابراین اگر کسی ولایت ما را داشته بپذیرد، و ولایی باشد، این شخص بهتر از کسی است که اخلاق اجتماعی خوبی دارد ولی ولایت ما اهل البیت را ندارد. ظاهرا علت اینکه برخی از برادارن اهل سنت، در مواردی به ظاهرِ نماز و قرآن، توجه بیشتری نسبت به برخی از شیعیان میدهند، این است که این مسائل مهم اما غیر تعیین کننده، عامل دلخوشی و غفلت آنان از ولایت الهی باشد. ولی شیعیان در این مسائل غیر استراتژیک (در مقایسه با ولایت) بر خلاف اهل سنت، دچار هجمه سنگینن شیطان میشوند. برای مثال، آیا حضور انسان، در هنگام غذا خوردن یا بازی کردن بیشتر است یا در هنگام نماز خواندن؟ قطعا علت آن این است که انسان در هنگام نماز، چون دماغ شیطان را به خاک می مالد، شیطان هم بیشتر او را برای حواس پرتی وسوسه می کند. به همین میزان هر اندازه انسان به انجام کارهای برتر فکر کند، بیشتر مورد هجمه شیطان ها قرار می گیرد. از این رو قطعا اقرار خواهیدکرد که یک اروپایی در انجام برنامه های سکس و دنیایی خود، منظم تر و با حضور قلب تر از یک برادر مسلمان سنی در انجام نماز و مناسک دینی خود است.
تمثیل درمان فرد تصادفی، برای تبیین ظلم کلان و عدالت خرد؛ فرض کنید یک فرد تصادفی را به بیمارستان میرسانند، با بدنی زخمی و چاک خورده و خونآلود، فریبکاران طرفدار عدالت (درمان) خرد، ابتدا خون صورت او را میشویند، سپس چاکهای بدنش را بخیه میکنند و سر و صورت او را مرتب میکنند و اگر لازم به عدالت بیشتری در سطح خرد باشند، احیانا برای زود رسوا نشدن، لیبرالیزم خام یا کاپیتالیزم خام را رها میکنند و تامین اجتماعی و … به مردم هدیه میدهند، همان درمان میانی؛ یعنی شکستگی دست و پای وی را هم درمان میکنند؛ اما اگر این بیمار به یک بیمارستان غیرفریبکار و معتقد به عدالت و درمان کلان برده شود، ابتدا نقاط استراتژیک (حیاتی) مثل مغز و قلب را کنترل میکنند و بعد اگر فرصت مناسبی دست داد، درمان میانی مثل شکستگی و خونریزی سطحی را درمان میکنند و در پایان به درمانهای سطحی و شستشوی سرو صورت خونی بیمار رو میآورند.
تمثیل دزد و گاو صندوق، برای تبیین ظلم کلان و عدالت خرد؛ فرض کنید که دو نفر دزد، یکی اقدام به دزدی از خانه یک فرد شیعه می شود و دیگری وارد خانه یک فرد سنّی می شود. مسلما دزدها سعی می کنند که ابتدا باارزش ترین چیز خانه، یعنی گاوصندوق پول و اوراق بهادار (عمق استراتژیک) را به سرقت ببرند. دزدی که وارد خانه شیعه شده است، هر چه می کوشد، نمی تواند عمق استراتژیک شیعه (گاوصندوق) را سرقت کند، او مایوس از این شکست بزرگ، اقدام به آسیب زدن به یخچال یا دزدیدن تلویزیون و خرابی اثاث منزل می کند واحیانا از شدت خشم، ممکن است که دفتر مشق بچه صاحب خانه را خط بزند. اما دزدی که وارد خانه برادر سنی شده است، موفق می شود گاو صندوق که یک ناظر نا آشنا به مبانی ابردانش، وارد این دو خانه می شود؛ با دیدن فضای ویران خانه شیعه، بلافاصله برای بیچارگی وی ابراز تاسف می کند. اما وقتی به خانه برادر سنّی وی می رود، با خوشحالی وضعیت خوب خانه را به وی تبریک می گوید؛ غافل از اینکه شکستن چند تا وسیله خانه و بهم ریختگی آن، تا وقتی که گاوصندوق پول و اسناد بهادار، برجا هستند، سبب بیچارگی کسی نیست. اما وقتی گاوصندوق خانه و اسنادبهادار آن سرقت شد، حتی اگر همه وسایل خانه سرجایش باشد، باز بیچارگی بیداد می کند.
نتیجه شیطانی استراتژی ظلم کلان و عدل خرد: در این حال، فرد/جامعه دچار ظلم کلان (عمق حیاتی)، سطح خود (ذهن، قلب، بدن) را فربه میکند، و از سویی با تمرکز حملات سنگینی که امت ۱۲۴هزار پیامبر را شکست داد، بر روی سطح این فرد/اجتماع دارای حیات در عمق استراتژیک خود، ضربات سنگین اما سطحی به آنان میزند. و از آنجا که انسانها/جوامع به همواره با سطح (ذهن و قلب و بدن/رفتار) یکدیگر تماس دارند، بیشترین تعامل و تبادل فرهنگی و … هم مبتنی بر برتریهای سطحی است؛ لذا آمریکا و اروپا و ژاپن با برتری سطحی، خود را به الگویی جوامع تبدیل میکنند، و فرد/جوامعی که دارای عمق استراتژیک تحسین برانگیز هستند، به دلیل دکور و سطح شخصیتی نامناسب، ظرفیت الگودهی خود را از دست میدهند.
تبلور ضد استراتژی امام خامنه ای به شیاطین، در نامگذاری دهه چهارم انقلاب و سالهای آن؛ چرا رهبر الهی ایران، دهه آینده را، دهه عدالت و پیشرفت نام نهادند نه دهه تعالی؟ مگر پیامبر خدا نفرمودند: “انما بُعثت لأتمّم مکارم الاخلاق”؟ اگر به ظهور نزدیکیم، چرا نباید، دل مردم و جان جامعه را آماده دیدار کرد؟ آیا امام زمان قرار است بیایند و بداخلاقی و رشوه و بیوفایی به عهد و زنا و لواط و … را در جامعه ببینند؟ آیا فرهنگ و معنویت و ایمان مردم در معرض تهدید نیست؟ آیا بهتر نیست به جای حرکتی مشابه تمدن غرب در پیشرفت که بار معنایی دنیاگرایانه دارد، در تعالی که مفهومی ایمانی است بکوشیم؟ اصلا مفهوم این روایت چیست که اگر اهل دنیا عقل می ورزیدند، [در فرصت محدود سکونت در دنیا، آخرت خود را آباد میکردند؛ بنابراین] دنیایشان ویران میشد! مگر خداوند در قرآن نفرموده است که «خداوند قطعا و حتما کسانی را که خدا را یاری کنند، یاری می کند؛ … آنانکه وقتی در زمین به آنها قدرت دادیم، نماز به پای می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند». پس مطابق محاسبات ظاهری، سیاستگذاری کلان نظام جمهوری اسلامی ایران، دینی و قرآنی نیست.
صدور انقلاب به دول مستضعف دنیا: پس از صدور انقلاب به ملل مستضعف، بیداری ملل و روی کار آمدن دول مردمی و ضد استکبار در دنیا، اینک زمان برای صدور دولت اسلامی فراهم شده است و از آنجا که دول مستضعف دنیا در آستانه درک عمق استراتژیک فرد/جامعه نیستند و درک آنان نیز کمابیش از “سطح بدنی/تمدنی جامعه الگوی خود؛ یعنی ایران فراتر نمی رود، ناگزیر باید با زبان آن قوم و متناسب با آستانه درک شان با آنان سخن گفت و این یعنی، تلاش برای آبادانی کشور الگو در حوزه سطح راهبری (بدنه جامعه و بُعد تمدنی و صنعتی آن)، و این نقطه، همانجایی است که مطابق آنچه گفته شد، کانون تمام فشار جبهه شیاطین داخلی و خارجی است. به لطف الهی و عنایت اهل بیت و تلاشهای مخلصانه و مجاهدانه علمای عظیم الشان و استراتژیستی چون شهید نواب صفوی، امام خمینی و اما خامنه ای مردم و نظام ما درای عمق استراتژیک مناسب هستند و باید برای حرکتی عظمی در “سطح” برنامه ریزی کرد؛ سخنان نوروز سال ۱۳۹۰امام خامنه ای در حرم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام:
«ما باید بتوانیم قدرت نظام اسلامى را در زمینه حل مشکلات اقتصادى به همه دنیا نشان دهیم؛ الگو را بر سر دست بگیریم تا ملتها بتوانند ببینند که یک ملت در سایه اسلام و با تعالیم اسلام چگونه می تواند پیشرفت کند!»
دولت سازندگی تصویرگر الگوی خسر الدنیا و الاخره: البته کار دولت سازندگی هم در سطح تعریف میشد، اما به دلیل ترور عدالت و تعهد، عملا به جولانگاهی برای انزوای مردم و رهبری و ترور انقلاب تبدیل شد؛ همان که فائزه رفسنجانی گفت رهبری که در این همه مدت رهبر واقعی بوده است! لذا امام خامنه ای، در دیدار گروهانهای عاشورا، ۲۲ خرداد ۱۳۷۱ فرمودند: “سازندگى، کارى بود که على بنابی طالب علیهالسلام داشت؛ این، سازندگى است! دنیاطلبى و مادىطلبى، کارى است که عبیدالله زیاد و یزید مىکردند. آنها تجملات را زیاد مىکردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد.امروز عدهاى به اسم سازندگى خودشان را غرق در پول و دنیا و مادهپرستى مىکنند. این سازندگى است؟!”
بیم آن بود که اگر این روش سازندگی ادامه مییافت، همانطور که نائب امام زمان عج در ۲۲ خرداد ۱۳۷۱، اواخر دوره اول دولت سازندگی در بحث “عبرتهای عاشورا” فرمودند، ولیّامر الهی هم به مسلخ بروند که خدا را شکر، عمر دولت تکنوکرات به سرآمد، و خون ولیّ خدا، امام خامنهای محفوظ ماند. حتی ایشان تصریح کردند که اجازه نخواهند داد که برخی آرام آرام و در معاویه صفتانه، شرایط حسنی (ع) را تحمیل کنند، ایشان فرمودند اگر قرار است اتفاقی بیفتد، حسینی خواهد بود!
مردم ایران؛ بیتربیت یا استراتژیست؟ مطابق استراتژی کجدار و مریز، گفتیم که علت حمله همهجانیه شیاطین به نظام اسلامی ایران، سرطانی بودن مغز و قلب نظام است، یعنی همینها که فکر میکنند میتوانند به نظام ولایی ظلم کنند، بزرگتری خدمت را در حق نظام ولایی میکنند، زیرا دشمن به این سرطانها دلخوش است و فکر میکند که به زودی، نظام ولایی ایران مثل نظام ولایی نبیّ اکر م اسالام از درون متلاشی میشود. همین شیاطین باید مطمئن شوند این بدن سرطانی رو به قبله، توان مقابله با سرطان را ندارد، بلکه خود گلبولهای سفید و مردم هم به سرطان آلوده شدهاد و ضد نظامند، در غیر این صورت شیاطین بسیار باهوشتر از آنند که در عظیمترین حرکت اسلام در طول تاریخ، دچار سهلانگاری شوند.
بناربراین، مردم ما با رفتاری که چه بسا برخاسته از تاثیر شگرف تربیت تقیه محورانه اهل بیت است و شاید مثل قانونگرایی اروپاییها به گونهای طبع ثانوی مردم شده است؛ به صورت آگاهانه، نیمه اگاهانه یا ناآگاهانه، عظیم ترین و اعجازآمیزترین رسالت استراتژیک را با استادی فوق تصوری به اجرا در می آیند.
تقیه (حتی از نوع مداراتی آن) در مردم ایرانمنش، درونریز و جزء طبع ثانوی آنان شده است. با توجه به اینکه شیاطین جن و انس، توان تجربی کمی در مواجهه با مردم دارند و از سویی در صورت شناخت، توان کوتاه مدت بالایی برای انتقال شناخت به سایرین ندارند (چون در دشمن حق بودن مشترکند اما انگیزههای دشمنی و لذا نوع دشمنی و کانونهای تصمیمگیری متعددی دارند) و از سویی این ویژگی استراتژیک مردم ایران در حد بالایی با جوامع آزمون هدف اینان در اروپا، آمریکا و سایر ملل دنیا و حتی سایر مسلمانان متفاوت است، امکان روانشناختی پایینی برای درک آن دارند.
لذا مردم ما در نگاه اول هماناند که آنان میخواهند، در نگاه دوم و سوم هم چه بسا مطابق تصور آنان باشند، از آنجایی که تحلیلهای آنان مبتنی بر دادهها به دست آمده از سطح (ذهن و قلب و بدن) مردم ایران است نه از عمق استراتژیک آنان، این دادهها، هزگز، اطلاعات و شناخت دشمن را از “سطح شخصیت” مردم ایران فراتر نمیبرد. آنان مردم ما را نمی شناسند. آنان مردم ما را مردمی سرطانی و بی رغبت به نظام اسلامی، میپندارند، این رفتار فوق پیچیده مردم به قدری استادانه طراحی شده است که حتی گاهی از اوقات، برخی از مسئولین خودمان را هم نسبت به همراهی دقیق مردم با نظام، دچار تردید میکند. چیزی که همگان به نحوی دچارش شدهاند. سبحان الله! اما همانطور که امام علی علیه السلام فرمودهاند، جوهر مردم، در تغییر احوال، و شرایط دشوار قابل شناخت است. و مردم ایران مردمی هستند با عمق استراتژیک پویا و پایا و تربیت شدگان مکتب بسیار پیچیده و اعجاب آور اهل بیت، لذا با یک بازی عظیم عمق و سطح، شیاطین را به طمع میاندازند تا از جنگ گرم همهجانبه، خودداری کنند. و دقیقا در وقت حاجت، کار خود را میکنند.
قوم موعود در لحظه های نیاز و بلاها، بسیارتر میشوند؛ آری، سایرین، دین بِلا بَلا و کربلا میخواهند، اما مردم ما بلاجویان کربلایند، اگر آن روز مردم بلاگریز بودند، و فقط ۷۲ تن بلاجو بودند، امروز مردم بلاجویند و فقط خاندان ناکث ایکس و گله گرگهای گریم کرده ایگرگ و … که جمعا ۷۲ حزب و گروهچه بیشتر نیستند، دین خدا را “چپ” و “راست” میکنند و دنیاورانه به دین خدا “چشمچرانی سیاسی” میکنند و سالوسانه، دین را لیسه لسان و کیسه کسان و “ناکثان” کردهاند.
حتی اگر مردم ایران کفر هم بگویند، ولی قلب (منظور از قلب در اینجا عقل است) به ایمان و ولایت الهی مطمئن باشد، از منظر قرآن اشکالی ندارد. (انما یفتری الکذب الذین لایومنون بآیات الله و اولئک هم الکاذبون؛ من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اُکره و قلبه مطمئن بالایمان» نحل/ ۱۰۵ و ۱۰۶) مسلما رای دادن به بنی صدر و خاتمی در نگاه اول، گناه بزرگی بود، و برخی هم عامدا و به لحاظ مخالفت با دین، مرتکب این گناه بزرگ شدند؛ اما عموم مردم، اشتباه نکردند و اتفاقا کار بسیار مهمی هم انجام دادند؛ کاری که پیشتر امام راحل، با وجود مخالف بودن با نخست وزیری بازرگان، درباره دولت موقت انجام دادند. نکته دیگر اینکه منظور از تقیه، انجام اشتباهات یا گناهانی است که مرتبط با شناخت دشمن از جامعه اسلامی است.
انسان شناسی استراتژیک امام خامنهای؛ ایرانیان عارف به حقند؛ دست و ارادهشان، دست و اراده الهی است؛ ایشان در پیام قدردانی از ملتِ شگفتی آفرین ایران در ۲۲ بهمن ۸۸ گفتند: “بسم الله الرحمن الرحیم؛ ملت عظیم الشأن و شگفتی آفرین ایران! خسته مباد گامهای استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگیتان، درود خدا بر عزم راسخ و بصیرت بیهمتایتان که همیشه در لحظه نیاز صحنه رویارویی با بددلان و بدخواهان را عرصه پیروزی حق میسازد و نمایشگاهی از عزت و عظمت میآراید و سپاسی از ژرفای دل و جان، آفریننده هستی را که دست قدرت خود را در عزم و ایمان و بصیرت شما نمایان ساخت …” سیّد علی خامنهای.
بیان امام خامنهای در دیدار کارگزاران و مسؤولان نظام در عید سعید فطر، ۱۱ اسفند ۱۳۷۳؛ “در گذشته، ایمانهاى عمیق، بسیار داشتیم؛ اما ایمانى که ملتها را به عمل و تلاش و جد و جهد وادارد؛ به آنها خط سیاسى بدهد و آنها را در راه یک حرکت عظیم ملى دستگیرى کند، نداشتیم. این پدیده و رخدادى جدید است. اگر به کشورهاى اسلامى و به گروههاى مسلمان در سراسر عالم نگاه کنید، این رخداد و پدیده را مشاهده خواهید کرد. این رخداد و پدیده همان چیزى است که دشمن اسلام از آن نگران است.” به نقل از نرم افزار حدیث ولایت ویرایش دوم.